هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از عطار نیشابوری، عشق و شیفتگی شاعر به معشوق را بیان می‌کند. شاعر از زلف معشوق به عنوان نمادی از جذابیت و فریبندگی یاد می‌کند که دل و جان او را اسیر کرده است. او از تلاش‌های بی‌ثمر خود برای درک کامل این عشق و جذابیت سخن می‌گوید و در نهایت به این نتیجه می‌رسد که بیان کامل این احساسات غیرممکن است.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه دارد تا بتواند به درستی درک شود.

غزل شمارهٔ ۲۰۶

زلف تو مرا بند دل و غارت جان کرد
عشق تو مرا رانده به گرد دو جهان کرد

گویی که بلا با سر زلف تو قرین بود
گویی که قضا با غم عشق تو قران کرد

اندر طلب زلف تو عمری دل من رفت
چون یافت ره زلف تو یک حلقه نشان کرد

وقت سحری باد درآمد ز پس و پیش
وان حلقه ز چشم من سرگشته نهان کرد

چون حلقهٔ زلف تو نهان گشت دلم برد
چون برد دلم آمد و آهنگ به جان کرد

جان نیز به سودای سر زلف تو برخاست
پیش آمد و عمری چو دلم در سر آن کرد

ناگه سر مویی ز سر زلف تو در تاخت
جان را ز پس پردهٔ خود موی کشان کرد

فی‌الجمله بسی تک که زدم تا که یقین گشت
کز زلف تو یک موی نشان می نتوان کرد

گرچه نتوان کرد بیان سر زلفت
آن مایه که عطار توانست بیان کرد
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.