هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از عطار نیشابوری است که در آن شاعر از عشق و درد هجران سخن می‌گوید. او با استفاده از استعاره‌هایی مانند شمع و آتش، احساسات خود را بیان می‌کند و از سوختن در آتش عشق و جدایی می‌نالد. شاعر همچنین به ناتوانی خود در بیان این احساسات اشاره می‌کند و حتی قلم و دیوان خود را نیز در این راه می‌سوزاند.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و مفاهیم فلسفی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد که معمولاً در سنین بالاتر حاصل می‌شود.

غزل شمارهٔ ۲۳۱

مرا سودای تو جان می بسوزد
چو شمعی زار و گریان می‌بسوزد

غمت چندان که دوزخ سوخت عمری
به یک ساعت دو چندان می‌بسوزد

فکندی آتشم در جان و رفتی
دلم زین درد بر جان می‌بسوزد

رخ تو آتشی دارد که هر دم
چو عودم بر سر آن می‌بسوزد

چو شمعم سر از آن آتش گرفته است
که از سر تا به پایان می‌بسوزد

مکن، دادیم ده کین نیم جانم
ز بیدادی هجران می‌بسوزد

بترس از تیر آه آتشینم
که از گرمیش پیکان می‌بسوزد

من حیران ز عشقت برنگردم
گرم گردون حیران می بسوزد

دم گردون خورد آن کس که هرشب
به دم گردون گردان می‌بسوزد

چو در کار تو عاجز گشت عطار
قلم بشکست و دیوان می‌بسوزد
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.