۲۲۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴

دانی که چه کردیم متاع دل و دین را؟
در راه تو دادیم هم آن را و همین را

چین سر زلف تو گشودند و ندانم
یا آن که گشودند سر نافه ی چین را

بر زخم نمک خوش نه، ولی مرهم خود یافت
زخم دل من آن سخنان نمکین را

با هم نفسی یک نفس از دل نکشیدم
تا آن که کشیدم نفس باز پسین را

قدر غم عشق تو ندانند رقیبان
هر سفله چه داند ثمن در ثمین را؟

ناچار قبول ار نکنم وعده ی وصلش
دیگر به چه خرسند کنم جان غمین را؟

ناصح نبود جهلی ازین بیش که آن روی
می بینی و گویی که مبین روی چنین را

گیرم که توانم بکنم ترک غلامیش
پنهان نتوانم که کنم داغ جبین را

هرگز نکند رنجه (سحاب) آن شه خوبان
بر قتل ضعیفی چو تو بازوی سمین را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.