۲۰۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۸

صحبت اغیار داد ره به دلش کینه را
زشت کند روی زشت چهره ی آئینه را

در بر طفلی که یافت ره به دبستان عشق
شادی یک شنبه نیست صد شب آدینه را

چون دل بی رحم او شد دل من آهنین
بس که زپیکان خویش کرد هدف سینه را

از اثر آه من سرزده خطش بلی
تیره کند دود آه طلعت آئینه را

صوفی از آلودگی کسوف خود پاک خواست
زان به می صاف شست خرقه ی پشمینه را

گفته خسرو نکرد جلوه چو طبع (سحاب)
ریخت به درگاه شاه گوهر گنجینه را

داور انجم سپاه فتحعلی شه که شست
از سیر خسروان دفتر پیشینه را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.