هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از دردها و رنج‌های زندگی خود می‌گوید و از روزگار سخت و ناملایمات آن شکایت دارد. او به دنبال همدردی و همراهی است تا در لحظات سخت در کنارش باشد. همچنین، از انتظار مرگ و احساس تنهایی سخن می‌گوید و گویا هر قدمی که برمی‌دارد با مانعی روبه‌رو می‌شود. شاعر به سرنوشت محتوم خود تسلیم شده و گویی از زندگی ناامید است.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عمیق فلسفی، ناامیدی، و انتظار مرگ است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین و نامناسب باشد. درک این مفاهیم نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد.

شمارهٔ ۳۰

ساقیا تا کی غم دوران گدازد تن مرا؟
ساغری تا وارهاند لحظه ای از من مرا

جان به این سختی برون هرگز نیاید از تنی
می کشد بیرون مگر پیکان خویش از تن مرا

روزگاری داشت در دل انتظار مردنم
همدمی باید که بر بالین کند شیون مرا

تا در این ره مانم از سر منزل مقصود دور
گوئیا هر خار آن دستی است بر دامن مرا

ره مگر بر خانه ی صیاد دارد ز آن که هست
ذوق دیگر هر دم از پرواز این گلشن مرا

گر چنین زابر عنایت بهره باید کشت من
هر زمان شرمنده از برقی شود خرمن مرا

من به حکمش گردن خلقی در آوردم (سحاب)
زان به محشر خون خلقی ماند در گردن مرا
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.