۲۱۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۹

چون یوسف من گر به نکوئی پسری داشت
یعقوب ز حال دل زارم خبری داشت

ای دل ز چه رو منتظر صبح وصالی
کی بود که از پی شب هجران سحری داشت؟

یا رب بچه جرم از نظر انداخته ما را؟
آن شاه که بر حال گدایان نظری داشت

میبرد اگر سنگدلی دل ز کف او
آن سنگدل از حال دل من خبری داشت

از دام تواش خواهش پرواز نمی بود
آن روز که مرغ دل من بال و پری داشت

ره جانب مقصد به ره عشق کجا برد
هر کس چو دل گمره من راهبری داشت

سنگین دل و بی رحم (سحاب) اینهمه کی بود
گر آه دل من به دل او اثری داشت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.