۱۹۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۹

خوش آنکه چشم تو گاهی بمن نگاهی داشت
نداشت گاهی اگر التفات گاهی داشت

گذشت آنکه دل آن نگار سنگین دل
حذر ز ناله و اندیشه ی ز آهی داشت

عجب نبود که او بگذرد ز جرم دلم
بجز گناه محبت اگر گناهی داشت

شدم هلاک غم او و بد گمانی بین
که در محبت من باز اشتباهی داشت

مراست دل به تو مفتون و هر دلی بدلی
نداشت راه بمن خصمی تو راهی داشت

ز بار عشق تو دوشم بدوش کوهی بود
که در برابر آن کوه وزن کاهی داشت

شدم بجرم وفا من شفیع دل اما
گناهکارتر از خویش عذرخواهی داشت

ز خصمی فلک اندیشه ی نداشت (سحاب)
بر آستانه ی میخانه تا پناهی داشت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.