هوش مصنوعی: این متن شعری است که به بیان احساسات عمیق عاشقانه و غم‌انگیز می‌پردازد. شاعر از دل‌هایی سخن می‌گوید که در دام غم افتاده‌اند اما با این حال از غم جهان آزاد هستند. او به ناپایداری عمر و وصلت اشاره می‌کند و از عشق و رنج‌های آن می‌گوید. همچنین، از ناله‌های بی‌پاسخ و بی‌عدالتی روزگار شکایت دارد. در نهایت، شاعر به عشق و زیبایی می‌پردازد و از اقلیم عشق سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از اشارات مانند ناپایداری عمر و غم‌های عاشقانه نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی بیشتری دارد.

شمارهٔ ۸۴

بدامگاه غمت دل فتاده و شاد است
که با غمت ز غم هر دو عالم آزاد است

شود زوصل تو محکم بنای عمر اما
بنای وصل تو چون عمر سست بنیاد است

هزار قصه ز خسرو به بزم شیرین است
حکایتی که نباشد حدیث فرهاد است

ز خویشتن خبرم نیست این قدر دانم
که خاکی از ستم روزگار بر باد است

گر از خرابی دلهاست ملک عشق آباد
به عهد حسن تو اقلیم عشق آباد است

اگر به نشئه صهبا برند پی چیزی
که رهن می شود اول ردای زهاد است

(سحاب) کی شنود ناله ی ضعیف مرا
گلی که هر طرفش بلبلی به فریاد است
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.