۱۸۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۵

امشب آن شمع شب افروز به کاشانه ی کیست
روشن از ماه جهانتاب رخش خانه ی کیست

آنکه ز افسانه ی من دوش نمی رفت به خواب
امشبش دیده به خواب خوش از افسانه ی کیست

زلف و خالی همه دین و دل خلقی بربود
کس ندانست که این دام که آن دانه ی کیست

صد پری جلوه گر از هر طرفی بین چه عجب
گر نداند دل سر گشته که دیوانه ی کیست

نه به کس مایل مهر است نه کین حیرانم
کآشنای که بود آن مه و بیگانه ی کیست

ساغر عیش من از باده ی وصلت خالی است
تا لبالب زمی وصل تو پیمانه ی کیست

جای آن ماه بود خانه ی بیگانه (سحاب)
بنگر آن گنج گرانمایه به ویرانه ی کیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.