۱۷۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۶

خوش دولتی است وصل تو نعمت حیات
اما دریغ ازین که بود هر دو بی ثبات

خلقی به جستجوی تو دایم به بزم من
وین طرفه تر که من همه شب جویم از خدات

نبود عجب اگر به سر کویت آورند
زاهد ز کعبه روی و برهمن ز سو منات

جز لعل آن که سبزه ی خط سر زده از آن
کی دیده کس نبات کزو سر زند نبات

در بحر عشق غرقم و شادم از اینکه هست
هر موج آبش آیت نومیدی نجات

چشمی که خلق را به تغافل کشد (سحاب)
بنگر طمع که دارم از آن چشم التفات
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.