۲۰۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۸

جان کیست ندانم که در این شهر برایت
ناکرده فدای همه جانها به فدایت

حسنت ز حد افزون شد و غیرت نگذارد
کز چشم بد خلق سپارم به خدایت

تأثیر دعایش سبب ترک جفا شد
ای کاش نبودی اثری ای دل به دعایت

با این که بود جای تو دایم به دل من
هر لحظه ندانم که به جویم زکجایت

از ترک جفایت ستمی تازه مراد است
اکنون که گرفته است دلم خو به جفایت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.