۲۱۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۸

خطا نکرده بود روزم از تو تار عبث
مراست شکوه خود از جور روزگار عبث

نداد وعده و من در رهش ز غایت شوق
تمام عمر نشستم در انتظار عبث

سوی تو صید خود آید اگر تو صیادی
متاز رخش خود ای نازنین سوار عبث

دلا تو قابل فتراک آن سوار نئی
مرو به صید گهش هر دم ای شکار عبث

به این گمان که شود روزگار ما به تو خوش
به صرف عشق تو کردیم روزگار عبث

گذشتی از پی کار دگر بکلبه ی من
ز شوق وصل تو شد کار من ز کار عبث

ز جور مدعیان شد جدا ز یار (سحاب)
و گرنه یار نگردد جدا ز یار عبث
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.