۲۱۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۹

به غیر مرگ که دور از توام به آن محتاج
گر آن طبیب علاجم نمی کند چه علاج

به شهر حسن مه مصر بود چو رفت
نهاد بر سر آن شاه خوب رویان تاج

به بحر عشق تو دل چون سفینه ی و غمت
بر او چو باد مخالف ز هر طرف امواج

به غیر خسرو عشق بتان به ملک دلم
کسی نخواسته از کشور خراب خراج

(سحاب) ار شکند ساغر زجاجی دل
شود درست ولی هم ز فیض عام زجاج
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.