هوش مصنوعی:
این شعر از حسرت و درد عشق نافرجام سخن میگوید. شاعر از دلشکستگی، بیمهری و ویرانی درونی خود مینالد و به اسارت دین در چنگال عشق غیرمذهبی اشاره دارد. او از روزهای سیاه و جفای زمانه شکایت کرده و امید به رهایی دارد.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعارههای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین برخی اشارات به مسائل دینی و عرفانی نیازمند سطحی از بلوغ فکری است.
شمارهٔ ۱۰۷
نگیرد تا دلت در دل دری چند
بدل بگشا ز زخم خنجری چند
دلم دانی که در خیل بتان چیست
مسلمانی اسیر کافری چند
ز بی مهری سیه دارند روزم
مهی چند از جفای اختری چند
چنان ویران شد از غم خانه دل
که شهری از هجوم لشگری چند
پرم آن روز بگشاید که از من
بدام او نباشد جز پری چند
چنان ماند متاع دین که داری
(سحاب) از هر طرف غارتگری چند
بدل بگشا ز زخم خنجری چند
دلم دانی که در خیل بتان چیست
مسلمانی اسیر کافری چند
ز بی مهری سیه دارند روزم
مهی چند از جفای اختری چند
چنان ویران شد از غم خانه دل
که شهری از هجوم لشگری چند
پرم آن روز بگشاید که از من
بدام او نباشد جز پری چند
چنان ماند متاع دین که داری
(سحاب) از هر طرف غارتگری چند
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.