۱۷۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۹

اگر کام من سال و ماهی برآید
ز آهی است کز سینه گاهی برآید

مرا نیست تاب نگاهی و گرنه
تمنای من از نگاهی برآید

کشی بیگناهم ندانم چه آخر
زقتل چو من بیگناهی برآید

چه سازی گهی کز پی دادخواهی
زهر سو چو من دادخواهی برآید

بود حاجتم مرگ یا وصل جانان
یکی زین دو حاجت الهی برآید

امیدی کزو بیگه و گه برآمد
کنون شادم ار گاهگاهی برآید

ترا دل جفا پیشه داند چه سازم
که او را چنین اشتباهی برآید

کجا برق حرمان گذارد (سحابا)
که از باغ وصلم گیاهی برآید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.