۱۹۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۲

میل رفتن گر از آن گوشه ی بامم باشد
لذت سنگ جفای تو حرامم باشد

کشتنی باشد و خون ریختنی تا امروز
دل خود کام ترا میل کدامم باشد

خوش بود وصل تو بی مدعی ای ماه تمام
چه شود دگر شبی این عیش تمامم باشد

گفتمش سر و قدت همچو قد سرو سهی است
گفت آنهم خجل از طرز خرامم باشد

آشیانم خوش و صحن چمنم دلکش لیک
نه چو کنج قفس و حلقه ی دامم باشد

او در اندیشه ی منع نگه گاه بگاه
من مسکین طمع وصل مدامم باشد

گفت سر گشته چنین تا به که ئی همچو (سحاب)
گفتمش تا بکف عشق زمامم باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.