هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه و عارفانه است که در آن شاعر از درد عشق، بیوفایی معشوق و ناعادلانه بودن دنیا سخن میگوید. او از بیخبری دل از سیاهیهای روزگار، بیعدالتی در دنیا، و شوق دیدار معشوق مینالد. همچنین، اشارههایی به مفاهیمی مانند بینیازی، صبر در برابر جفا، و پناهجویی در میکده دارد.
رده سنی:
16+
این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و عارفانه است که درک آن به بلوغ فکری و تجربههای عاطفی نیاز دارد. همچنین، برخی از اشارات آن ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده یا ناملموس باشد.
شمارهٔ ۱۱۳
دل که او بیخبر از روز سیاهش باشد
گو سر زلف سیاه تو گواهش باشد
رسم انصاف در اقلیم نکوئی نبود
خاصه بیدادگری همچو تو شاهش باشد
شب آن کز مه رخسار تو روشن چه عجب
بی نیازی اگر از پرتو ماهش باشد
یک شکستم به پر از سنگ جفایش نرسد
گر نه شوق شکن طرف کلاهش باشد
گر نباشد بگل گلشن حسن تو دوام
شاد از اینم که دوامی به گیاهش باشد
نبود غیر در میکده جائی که کسی
ایمن از فتنه دوران به پناهش باشد
مردم از حسرت دیدار و در آن راه هنوز
دیده ی حسرت من باز به راهش باشد
بکشد همچو فلک دست ز آزار (سحاب)
گر چه او در حذر از شعله ی آهش باشد
گو سر زلف سیاه تو گواهش باشد
رسم انصاف در اقلیم نکوئی نبود
خاصه بیدادگری همچو تو شاهش باشد
شب آن کز مه رخسار تو روشن چه عجب
بی نیازی اگر از پرتو ماهش باشد
یک شکستم به پر از سنگ جفایش نرسد
گر نه شوق شکن طرف کلاهش باشد
گر نباشد بگل گلشن حسن تو دوام
شاد از اینم که دوامی به گیاهش باشد
نبود غیر در میکده جائی که کسی
ایمن از فتنه دوران به پناهش باشد
مردم از حسرت دیدار و در آن راه هنوز
دیده ی حسرت من باز به راهش باشد
بکشد همچو فلک دست ز آزار (سحاب)
گر چه او در حذر از شعله ی آهش باشد
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.