۱۸۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۵

زروی لطف اگر یار در کنار نشیند
عجب مدار که گل در کنار خار نشیند

فلک نداد از آن رهگذر بباد غبارم
که آن غبار مبادش به رهگذر نشیند

بدل زهر که غباری نشسته بود زدودم
مباد آن که ز من بر دلی غبار نشیند

در انتظار وفاتم نشسته بر سر اجل، گو
که بیش ازین نپسندم در انتظار نشیند

زرشک غیر نشینم بکنج فرقت اگر نه
کجا بروز چنین کس باختیار نشیند

زدیده روز من و روزگار من شده تیره
که خود به روز من تیره روزگار نشیند

از آن شد اشک فشان دیده ی (سحاب) چو باران
که شاید آتش این آه شعله بار نشیند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.