۱۹۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۰

آن شوخ را ز دوستیم تا خبر نبود
هر لحظه دوستیش بمن بیشتر نبود

تدبیر اگر چه جز به دعای سحر نبود
کردم بسی دعا و یکی را اثر نبود

شد مهربان زناله دلش لیک با رقیب
خوش آن زمان که ناله ی ما را اثر نبود

فرزانه آنکه بر درد و نان نرفت و ساخت
با لقمه ی جوینی اگر بود یا نبود

مه در حذر ز آه دلم بود دوش و باز
آن ماه را ز آه دل من حذر نبود

دل بستگی نبود مرا تا به آشیان
از تند باد حادثه زیر و زبر نبود

هر چیز کآیدت بنظر پرتوی ازوست
خوش آن که هر چه دید جز او در نظر نبود

جز راه کوی خویش (سحابت) در انتظار
یک شب نشد که بر سر هر رهگذر نبود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.