۱۹۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۵

نثارت جان کنم گر زر نباشد
اشارت کن گرت باور نباشد

جهان از آتش آهم بسوزد
اگر از آب چشمم تر نباشد

نباشد ماه من بی مهر چندان
اگر بی مهری اختر نباشد

به زیر تیغ نالم تا نیاید
که عیشی زین مرا خوش تر نباشد

کشی بی جرم خلقی را و دانی
سئوالی از تو در محشر نباشد

غم هجرم ز درد رشک اغیار
نباشد بیش اگر کمتر نباشد

نمیرد تا (سحاب) از دست جورت
تو را از حال او باور نباشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.