هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از درد عشق و ناکامی میگوید. او احساس میکند که عشقش نادیده گرفته شده و کسی به احساساتش توجهی ندارد. با وجودی که دلش سخت شده، اما باز هم از گفتن داستان عشقش دست بردار نیست. او از بیکرانگی دریای عشق و بیتوجهی معشوق مینالد و در نهایت به این نتیجه میرسد که معشوق بهانهای برای کشتنش ندارد.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانه و غمگین است که درک آن نیاز به بلوغ عاطفی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیههای پیچیدهتر ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
شمارهٔ ۱۳۴
کدام تیر بلا ترکش زمانه ندارد
که از تنم هدف و از دلم نشانه ندارد
مخوان در این چمن ای مرغ دل سرود محبت
چرا که گوش کسی میل این ترانه ندارد
دلش اگر چه چو سنگ است لیک قصه ی خود را
نگویمش که دلش تاب این فسانه ندارد
همین نه عمر فزاید چو آب چشمه ی حیوان
کدام خاصیت آن خاک آستانه ندارد
دلم به ورطه ی دریای عشق چیست غریقی
که میل ساحل ازین بحر بی کرانه ندارد
به تار زلف تو دلها گرفته اند ز بس جا
عجب نه گر سر زلف تو جای شانه ندارد
ز جرم دوستی خود (سحاب) کردمش آگه
چو یافتم که پی کشتنم بهانه ندارد
که از تنم هدف و از دلم نشانه ندارد
مخوان در این چمن ای مرغ دل سرود محبت
چرا که گوش کسی میل این ترانه ندارد
دلش اگر چه چو سنگ است لیک قصه ی خود را
نگویمش که دلش تاب این فسانه ندارد
همین نه عمر فزاید چو آب چشمه ی حیوان
کدام خاصیت آن خاک آستانه ندارد
دلم به ورطه ی دریای عشق چیست غریقی
که میل ساحل ازین بحر بی کرانه ندارد
به تار زلف تو دلها گرفته اند ز بس جا
عجب نه گر سر زلف تو جای شانه ندارد
ز جرم دوستی خود (سحاب) کردمش آگه
چو یافتم که پی کشتنم بهانه ندارد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.