هوش مصنوعی: این شعر از درد عشق و هجران سخن می‌گوید. شاعر از ناله‌های سحرگاهی، دل‌تنگی‌ها، و اشک‌هایش می‌گوید و آرزو می‌کند که دشمنانش نیز عشق را تجربه کنند تا بفهمند محرومیت از وصال چه درد بزرگی است. همچنین، او از شوق وصال و رنج‌های عشق مانند فرهاد و شیرین یاد می‌کند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعاره‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی مضامین مانند رنج عشق و هجران نیاز به درک عاطفی بالاتری دارد.

شمارهٔ ۱۳۵

اگر وقت سحر در ناله ی هر کس اثر باشد
نباید آرزویی در دل مرغ سحر باشد

جهان ز آه جهان سوزم نه چندان در حذر باشد
چنین تا سیل اشک من روان از چشم تر باشد

مباد آهنگ پروازی کند ز آن طرف بام آن مه
که از سنگ جفایش مرغ دل بی بال و پر باشد

حدیث روز وصلش در شب هجران خوشست اما
فغان کآنشب دراز و این حکایت مختصر باشد

فزون تر باد یا رب دشمنانرا دوستی با او
که هر کس دوست تر از وصل او محروم تر باشد

اگر آگه شود از شوق خواهد جان دهد صیدم
همان به کز نوید کشتن خود، بی خبر باشد

برغم غیر هر شب محفلی آرایم و سازم
لبالب ساغر خود گر چه از خون جگر باشد

ز شیرین داد فرهاد جفاکش را (سحاب) آخر
ستاند دور گردون گرچه از رشک شکر باشد
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.