هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و درد فراق می‌گوید و از جفاهای معشوق شکایت می‌کند. او از بی‌قراری و بی‌طاقتی خود سخن می‌گوید و آرزو می‌کند که معشوق به او مهر بورزد. همچنین، از ناامیدی و تنهایی خود می‌نالد و تنها چشم اشک‌ریز خود را تسلی‌بخش می‌داند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاطفی مانند عشق، درد فراق، و جفا است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک یا مناسب نباشد.

شمارهٔ ۱۳۶

کو طاقت دیدار گرفتم که تواند
سوی تو مرا جذبه ی عشق تو کشاند

یک روز نباشد که بدانیم کجائی
با آن که زبیگانه بپرسیم و بداند

بیطاقتی من زحد افزون شد و ترسم
بسیار جفاهای توناکرده بماند

بیداد بتان غایت مقصود دل ماست
یا رب که زدل داد من خسته ستاند

هم جور تو باشد که فزون باد دمادم
چیزی گرم از سنگ جفای تو رهاند

باشد شبی آیا که مرا آن مه بی مهر
در بزم وصالش زره مهر بخواند

برخیزد و در بر رخ اغیار ببندد
بنشیند و در پهلوی خویشم بنشاند

ای چشم (سحاب) اشک فشان باش که جز تو
کس نیست که بر آتشم آبی بفشاند
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.