۱۹۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۸

بی بند کجا پای دل من بگذارد
زلفی که تو را بند به گردن بگذارد

خواهم که روم یک دو سه گام از پی قاتل
گر حسرت در خاک طپیدن بگذارد

شاید عوض مرهم اگر خنجر جورت
صد منتم از زخم تو بر تن بگذارد

خور بهر تماشای وثاق تو عجب نیست
چون شیشه اگر چشم به روزن بگذارد

آه دل فرهاد زرشک شکر آخر
داغی به دل شاهد ار من بگذارد

حیف است برد غیر به خاک آرزویش را
گامی به سرش گردم مردن بگذارد

از سوز دلم نیست (سحاب) آگه و ترسم
دستی ز ترحم به دل من بگذارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.