۱۹۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۹

بستیم لب از شکوه ی پیمان گسلی چند
تا آن که نسازیم ز خود رنجه دلی چند

گر تیر جفای تو نمی بود که می کرد؟
در عهد تو دلجوئی ما خسته دلی چند

آن دل که به محشر نبود کشته ی تیغت
ناکرده سر از خاک برون منفعلی چند

آن را که نمودند ره کعبه ی دل یافت
کین دیر و حرم نیست بجز مشت گلی چند

آگاه (سحاب) ارنه ای از مشعله ی خویش
بنگر به فلک دود دل مشتعلی چند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.