۱۸۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۳

هر جا که غمی بر دل غمگین من آمد
مانند غریبی است که دور از وطن آمد

یا رب ز پی اشک که آید به مزارم
شمعی که ندانم ز کدام انجمن آمد

باید ز رقیبان سخنی گفت به ناچار
تا لعل سخن گستر او در سخن آمد

پیمانه پی تو به بسی بشکنم اما
وقتی که ز پی ساقی پیمان شکن آمد

شرمنده (سحاب) از قدو رخسار تو گردد
هر جا به میان قصه ی سرو و سمن آمد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.