هوش مصنوعی: این متن عرفانی به بیان عشق الهی و فنا در آن می‌پردازد. شاعر از عشق به معشوق الهی سخن می‌گوید که باعث فنا و نابودی وجود مادی می‌شود. در این مسیر، درد و رنج عشق، ایمان را تقویت می‌کند و وجود فرد در پرتو این عشق، از همه چیز کم‌تر و در عین حال بیشتر می‌شود. شاعر از تجربه‌های عرفانی خود سخن می‌گوید و اینکه چگونه عشق الهی او را به مرحله‌ای رسانده که وجودش در برابر آن ناچیز شده است.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عرفانی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند فنا و درد عشق ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار یا نامفهوم باشد.

غزل شمارهٔ ۲۵۴

چون عشق تو داعی عدم شد
نتوان به وجود متهم شد

جایی که وجود عین شرک است
آنجا نتوان مگر عدم شد

جانا می عشق تو دلی خورد
کو محو وجود جام‌جم شد

در پرتو نیستی عشقت
بیش از همه بود و کم ز کم شد

بر لوح فتاد ذره‌ای عشق
لوح از سر بی‌خوردی قلم شد

عشق تو دلم در آتش افکند
تا گرد همه جهان علم شد

دل در سر زلف تو قدم زد
ایمانش نثار آن قدم شد

دل در ره تو نداشت جز درد
با درد دلم دریغ ضم شد

رازی که دلم نهفته می‌داشت
بر چهرهٔ من به خون رقم شد

تا تو بنواختی چو چنگم
رگ بر تن من چو زیر و بم شد

عطار به نقد نیم جان داشت
وان نیز به محنت تو هم شد
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.