هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی، به زیبایی‌های معشوق و احساسات شاعر نسبت به او می‌پردازد. شاعر از خطوط زیبای صورت معشوق، سایه‌ی زلف سیاه او، و لب لعلش سخن می‌گوید و از عشق و اشتیاق خود می‌نالد. همچنین، اشاراتی به مفاهیم عرفانی مانند آیینه‌ی جان و زنگ زدودن از آن دارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۱۶۱

این نه خط است که آرایش حسن تو فزود
سایه ی زلف سیاه تو رخت کرد کبود

این نه خط است که آرایش او خواست چو دود
دود آه من از آیینه ی او عکس نمود

خط او سر زد و شادم که به عشاق او را
التفاتیست که هر روز فزون خواهد بود

صیقل حسن کز آئینه ی جان زنگ زداست
زنگ از آئینه ی خود چون نتوانست زدود؟

آن لب لعل که از کار جهان عقده گشاست
عقده از کار فروبسته ی خود چون نگشود؟

وقت آن است که آن طره ی طرار دهد
باز پس نقد دلی را که از عشاق ربود

تخم مهری که در آن باغ فشاندیم (سحاب)
حاصلش راز خجالت نتوانیم درود
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.