۱۹۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۵

بازم از وصلش به جسم ناتوان جان کی رسد
دل ز دلبر کی شکیبد جان به جانان کی رسد

یارب این دستی که دارد غیر بر دامان او
چون من از حرمان رویش بر گریبان کی رسد

وقت مردن وعده ی وصلم دهد تا زین نوید
منتظر مانم که عمر من بپایان کی رسد

گریم و از گریه می خواهم بدل آسودگی
غافلم کز سیل آبادی به ویران کی رسد

کی رسد روزی که گردد بر سر کوی تو خاک
این سر شوریده در عشقت به سامان کی رسد

خضر بر لعل لب او برده پی ورنه (سحاب)
کس به عمر جاودان از آب حیوان کی رسد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.