۱۷۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۷۰

تا روان اشک من از دیده ی تر خواهد بود
خلق را ز آتش خویت چه اثر خواهد بود

ز آشیانی که در این باغ نهادم شادم
کآن هم از باد خزان زیر و زبر خواهد بود

می توان یافتن از خنده ی این برق که باغ
آخر از گریه ی ابرش چه ثمر خواهد بود

تا به فکر غم فرهاد نباشد شیرین
تلخکامی وی از رشک شکر خواهد بود

ذوق مستی ز کسی پرس که در محفل عشق
لعل گون ساغرش از خون جگر خواهد بود

تا بود خاصیت لعل تو با طبع (سحاب)
بی بهاتر ز صدف در و گهر خواهد بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.