۱۶۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۷۲

اگر آگه ز خزان باد بهاری نشود
سیل اشکش به بهار این همه جاری نشود

زخم کاری کشد این طرفه که در مقتل عشق
زودتر می کشد آن زخم که کاری نشود

تا بود نکهت زلفش چه کند گر خون باز
مشک در نافه ی آهوی تتاری نشود

نکهت خطش از آن روست بلی رایحه بخش
تا بر آتش نرسد عود قماری نشود

باغ حسنش ز سرشک دگران خرم نیست
زآنکه هر قطره چو باران بهاری نشود

هست آگاه زبد عهدی گل ورنه چنین
کار مرغان چمن ناله وزاری نشود

رشک اغیار تحمل نتواند که کند
گر (سحاب) از سر کویت متواری نشود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.