۱۶۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۷۴

روزی که از سبو به قدح باده خواستند
اسباب زندگی همه آماده خواستند

چون دل کسی به نقش و نگار جهان نیست
نقش جمال لاله رخان ساده خواستند

دادند پیچ و تاب به گیسوی دلبران
دامی برای مردم آزاده خواستند

آن خرقه را که طالب تذویر بافتند
در قید دلق و سجه و سجاده خواستند

از ما به کوی دوست که بیش از دو گام نیست
هر سو به اختلاف بسی جاده خواستند

دادند جلوه در پر پروانه شمع را
خاکسترش به باد فنا داده خواستند

بستند بر میان تیغ و (سحاب) را
بر خاک و خون چو صید شه افتاده خواستند

خاقان دهر فتحعلی شه که انجمش
بهر نثار سبحه و سجاده خواستند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.