هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و غزل‌گونه، به توصیف عشق و رنج‌های آن می‌پردازد. شاعر از زیبایی معشوق، درد فراق، بی‌توجهی او و تفاوت عشق حقیقی با هوس‌بازی سخن می‌گوید. همچنین، به ناامیدی و تنهایی عاشق در غربت اشاره می‌کند و در نهایت، از رهایی از درد عشق با مرگ سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعاره‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، اشاره به رنج و مرگ نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۱۷۶

روی تو جان فزا لب تو دلفریب شد
وزجان من سکون وز دل هم شکیب شد

سودی که دیده، دیه براهت زاشک خویش
این بود کز غبار رهت بی نصیب شد

برخاستم که غیر هم آید برون ز بزم
یک باره وصل یار بکام رقیب شد

عشاق را ز اهل هوس فرقها بسی است
نه هر که گشت عاشق گل عندلیب شد

بی سروها در این چمن افراختند قد
لیک از هزار قد یکی جامه زیب شد

صد ره ز من گذشت و نپرسید کیست این
مسکین کسی که بر سر کویی غریب شد

نقشی نبست چون رخ او خامه ی قضا
کز آن پدید این همه نقش عجیب شد

خوش خسته ی (سحاب) کز آغاز درد مرد
فارغ ز رنج درد و دوای طبیب شد
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.