۱۹۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۸

دلش از عشق خون به سینه نگر
می نابش در آبگینه نگر

مایلش دل بمهر کینه دلی است
در دلش باز میل کینه نگر

کلبه اش ز آب دیده چون بحریست
تن در آن بحر چون سفینه نگر

شده نازک ز تاب عشق دلش
سنگ را زآتش آبگینه نگر

که چون من با فغان و ناله قرین
دل آن ماه بی قرینه نگر

هر که خصم شهش مدام (سحاب)
زهر جانکاه در قنینه نگر

آنکه صد چون سکندر و دارا
بر درش بنده ی کمینه نگر

خسروی کاختر و قضا و قدر
بر درش بنده ی کهینه نگر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.