۱۸۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹۱

جدا کرد از منت بخت بد امروز
که تا گردد به کامش بخت فیروز

جهان خود جای آن جان جهان است
چه سان از دل کشم آه جهان سوز؟

یکی را زین دو بیرون خواهم از تن
غم جانکاه یا جان غم اندوز

کند قتل منش تعلیم و غافل
که نیکی می کند با من بد آموز

به ناکامی چو باید رفت روزی
زکوی او چه فردا و چه امروز

دل ریش مرا مرهم چه حاجت
مرا بس مرهم دل تیر دلدوز

شب من چون سیه باشد چه حاصل
که روی تست ماه عالم افروز

یک امروزم (سحاب) از وصل ماهی
به فیروزی گذشت از بخت فیروز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.