هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و دوری معشوق می‌گوید و بیان می‌کند که با وجود رنج دوری، امید به وصال معشوق او را زنده نگه داشته است. او از حوادث روزگار شکایت دارد و تنها پناه خود را عشق می‌داند. شاعر از معشوق می‌خواهد که روزهایش را سیاهتر نکند و تنها به یک نگاه او بسنده می‌کند. او عشق را دلیل زندگی خود می‌داند و از جذبه‌های آن سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعاره‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند رنج و دوری نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

شمارهٔ ۱۹۴

ز دوری تو نمردم همین گناهم بس
ولی امید وصال تو عذرخواهم بس

به کوی باده فروش ار دهند راهم بس
که از حوادث دوران همین پناهم بس

مکن ز چشم سیاهت سیاه تر روزم
سیاهکاری آن طره ی سیاهم بس

نخواهم اینکه کسی پی برد به قاتل من
و گرنه پنجه ی خونین او گواهم بس

به محشرم بتو دعوی خونبهائی نیست
بزیر تیغ همین از تو یک نگاهم بس

امید وصل گه و بیگه از توام نبود
یکی نگاه بسوی تو گاهگاهم بس

مرا بودای عشقت دلیل حاجت نیست
چرا که جذبه ی شوق تو خضر راهم بس

فروغ مهر فلک گو متابم از روزن
(سحاب) پرتو آن روی همچو ما هم بس
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.