هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق ناکام خود به معشوقی با چهره‌ای گل‌فام می‌گوید. او از درد دوری و ناامیدی از وصال معشوق سخن می‌گوید و اشاره می‌کند که حتی سنگ‌ها نیز برای راندن او به پرواز درمی‌آیند. شاعر از عشق سال‌هاانه خود به پریرویی (معشوق) می‌گوید اما غیرت اجازه نمی‌دهد نامش را از کسی بپرسد. در پایان، شاعر از سوختن در آتش شوق وصال معشوق می‌گوید اما هنوز اندیشه‌ای خام در دل دارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه‌ای است که درک آن نیاز به بلوغ عاطفی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده ممکن است برای خوانندگان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۲۰۶

به ناکامی دهم جان چون ببینم روی گلفامش
که گر حاصل نشد کام من او حاصل شود کامش

زند هر سنگ بهر راندنم بر بال و پر گردد
برای ماندنم عذری دگر در گوشه ی بامش

نقاب زلف مشکین هر که بیند بر رخش داند
که روز عاشقان یکسان بود هم صبح و هم شامش

دلا نومید باش از وصل او کز کوی او قاصد
چنین کآهسته می آید توان دانست پیغامش

به کار خود در آغاز غمش درماندم و کاری
که آغازش چنین باشد چه خواهد بود انجامش

همین دانم که دارم سالها عشق پریرویی
ولی نگذاردم غیرت که پرسم از کسی نامش

(سحاب) از آتش شوق وصالش سوخته است اما
همان بیرون نرفته است از دل این اندیشه ی خامش
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.