۱۶۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۰۷

ز چشم غیر پوشیدم جمالش
نمیدانم چه سازم با خیالش

به کویش زندگی چندان حرام است
که خونم غیر اگر ریزد حلالش

نویسم نامه و مرغی نبینم
که بتوان بست این آتش به بالش

دلم از همنشینت رشکها داشت
کنون از رحم می سوزد به حالش

به گلشن چون پسندم نو گلی را
کز آب دیده پروردم نهالش

سپند از خال او دارد بر آتش
چه غم از آفت عین الکمالش

چه سود از چشمه ی حیوان که هرگز
نصیب تشنه ای نبود زلالش

(سحابا) طی شد ایامی که می بود
زمن در بزم اغیار انفعالش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.