هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از درد فراق و ناامیدی از وصال معشوق میگوید. او با وجود یأس از دیدار، هنوز به امید بخت و اقبال برای رسیدن به معشوق است. همچنین، از قهر فلک و نبود لطف معشوق شکایت میکند و احساس ناتوانی در رهایی از این عشق را بیان میدارد. در پایان، اشارهای به بیپاسخی معشوق و غرور او دارد و از تکرار حرفهای تکراری دیگران ابراز ملال میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانهای است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند ناامیدی، فراق، و مسائل فلسفی مرتبط با عشق ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده یا سنگین باشد.
شمارهٔ ۲۲۰
زان گونه در فراق تو نومیدم از وصال
کاندیشه ی وصال توام رفته از خیال
بخت ار مدد کند به وصالش رسم ولی
موقوف بر محال نباشد بجز وصال
از چنگ او چگونه گریزم که می رسد
شاهین تیز پر به حمام شکسته بال؟!
لطفت نکرد چاره ی قهر فلک زمن
مسکین کسی که گشت به لطف تو مستمال
ممنوع از آن که تا نشوم چون رسن به او
چون منع خود کند چو رسد تشنه بر زلال
چون از غرور حسن نگویی جواب من
آن به که نیست پیش توام قدرت سؤال
دایم برش حکایت رفتن کند (سحاب)
کو غیر ازین زهر کسی سخنی گیردش ملال
کاندیشه ی وصال توام رفته از خیال
بخت ار مدد کند به وصالش رسم ولی
موقوف بر محال نباشد بجز وصال
از چنگ او چگونه گریزم که می رسد
شاهین تیز پر به حمام شکسته بال؟!
لطفت نکرد چاره ی قهر فلک زمن
مسکین کسی که گشت به لطف تو مستمال
ممنوع از آن که تا نشوم چون رسن به او
چون منع خود کند چو رسد تشنه بر زلال
چون از غرور حسن نگویی جواب من
آن به که نیست پیش توام قدرت سؤال
دایم برش حکایت رفتن کند (سحاب)
کو غیر ازین زهر کسی سخنی گیردش ملال
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.