۱۵۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۲۰

زان گونه در فراق تو نومیدم از وصال
کاندیشه ی وصال توام رفته از خیال

بخت ار مدد کند به وصالش رسم ولی
موقوف بر محال نباشد بجز وصال

از چنگ او چگونه گریزم که می رسد
شاهین تیز پر به حمام شکسته بال؟!

لطفت نکرد چاره ی قهر فلک زمن
مسکین کسی که گشت به لطف تو مستمال

ممنوع از آن که تا نشوم چون رسن به او
چون منع خود کند چو رسد تشنه بر زلال

چون از غرور حسن نگویی جواب من
آن به که نیست پیش توام قدرت سؤال

دایم برش حکایت رفتن کند (سحاب)
کو غیر ازین زهر کسی سخنی گیردش ملال
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.