۱۹۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۲۵

گرز آن که فغانی ز دل زار برآرم
کام دل زار از تو دل آزار برآرم

از آبله ی پا به ره وادی عشقت
هر گام چه گلها که زهر خار برآرم

خواهم که دل از روزن روی تو ببیند
گر تیر تو از سینه ی افگار برآرم

از حد نگذشته است جفا کاری گردون
وقت است که یک آه شرر بار برآرم

با اشک شب هجر و نگاه شب وصلت
چون آرزوی دیده ی بیدار برآرم

تا در ره عشق تو بسر خاک توان کرد
کو فرصت آنم که زپا خار برآرم

دانم که حجاب من و معشوق (سحاب) است
روزی که سر از پرده ی پندار برآرم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.