۲۱۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۲۹

دل صید کمند تست جان هم
این گشته اسیر دامت آن هم

فریاد که در دل تو فریاد
تاثیر نمی کند فغان هم

شاه از تو حذر کند گدا هم
پیر از تو به جان بود جوان هم

از دام و قفس چو بگذرد کس
گلزار خوش است و آشیان هم

خارم ز گلی بپاست کز وی
گلچین محروم و باغبان هم

تا برده گمان مهر بر من
بی مهر شده است و بدگمان هم

گریند چو ابر دوستداران
بر حال (سحاب) دشمنان هم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.