۱۹۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۳۷

از غم عشقی کز آن آتش به جان انداختیم
ناله ای کردیم و شوری در جهان انداختیم

با سگش تا طرح الفت در میان انداختیم
آتش غیرت جهانی را به جان انداختیم

برقی از بخت بد ما بر خس و خاری نتافت
تا در این گلزار طرح آشیان انداختیم

پیش از این کاین ناله بخشد سودی از بیطاقتی
ناله ها کردیم و خود را از زبان انداختیم

آه کز لعلت چو عمری جاودانی یافتیم
بی تو خود را بلای جاودان انداختیم

در دل او رخنه ی کردیم ز آه نیمه شب
خوش به تاریکی خدنگی بر نشان انداختیم

آخر از بی طاقتی ز افسانه ی شیرین لبی
نکته ای گفتیم و شوری در جهان انداختیم

تا طبیب ما (سحاب) آمد به بالین خویش را
بر دواج ناتوانی ناتوان انداختیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۳۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.