۱۹۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۴۰

دل که پیش دوست گوید خون شدم
من کزو دورم چه گویم چون شدم

چون کمر بر قتلشان بستی چه شد؟
کز شمار عاشقان بیرون شدم

از دل ناکام و جان نامراد
بر مراد خاطر گردون شدم

از جنون عشق لیلی طلعتی
عاقبت سرگشته چون مجنون شدم

باشدم صد فتنه در جان تا به جان
چشم فتان تو را مفتون شدم

کار تا با این جفا کاران فتاد
از جفای آسمان ممنون شدم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۳۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.