هوش مصنوعی: شاعر در این متن از شادی و دل‌خوشی‌های گذرا با یار خود سخن می‌گوید، اما در عین حال از نابرابری و بیداد در رابطه شکایت دارد. او خود را همچون قمری گرفتار در چمن می‌داند و از بی‌وفایی یارش ناراحت است. با این حال، در نهایت به شادی خود در کنار یار اشاره می‌کند و از حسرت فرهاد برای شیرین یاد می‌کند.
رده سنی: 16+ متن حاوی مفاهیم عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند شکایت از بیداد و حسرت نیاز به درک بالاتری از روابط انسانی دارد.

شمارهٔ ۲۴۹

مپندار نا شادی یار دارم
یک امشب که با او دلی شاد دارم

چه سازیم با هم که نه تاب افغان
تو داری نه من تاب بیداد دارم

گرفتار سرو چمن قمری و من
گرفتاری سرو آزاد دارم

طمع بین که با مدعی چون ستیزم
از آن بی وفا چشم امداد دارم

حرامم بود گر کنم یاد گلشن
فراغی که در دام صیاد دارم

دهی گرز فریاد داد ضعیفان
کی از ضعف قدرت بفریاد دارم

زحرمان شیرین لبی آن چنانم
که حسرت بر احوال فرهاد دارم

به رغم سپهر است و ناشادی او
(سحاب) ار دمی خویش را شاد دارم
وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۴۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.