۱۹۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۴۹

مپندار نا شادی یار دارم
یک امشب که با او دلی شاد دارم

چه سازیم با هم که نه تاب افغان
تو داری نه من تاب بیداد دارم

گرفتار سرو چمن قمری و من
گرفتاری سرو آزاد دارم

طمع بین که با مدعی چون ستیزم
از آن بی وفا چشم امداد دارم

حرامم بود گر کنم یاد گلشن
فراغی که در دام صیاد دارم

دهی گرز فریاد داد ضعیفان
کی از ضعف قدرت بفریاد دارم

زحرمان شیرین لبی آن چنانم
که حسرت بر احوال فرهاد دارم

به رغم سپهر است و ناشادی او
(سحاب) ار دمی خویش را شاد دارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۴۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.