۲۱۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۵۲

گر چه در باغ سر کوی تو ای گل خارم
تا به کوی توام از باغ جنان بیزارم

ای که گفتی به چه کاری نگذشته است هنوز
در غمت کار من از کار ولی در کارم

هم علاج من بیمار تواند گر چه
چشم بیمار تو کرده است چنین بیمارم

شادمان هر شبی از کوچه ی او می آیم
تا ندانند که نبود به حریمش بارم

شد دل آزار تر از زاری بی حاصل دل
ای دل زار زافغان تو در آزارم

ساغر باده چو گردید لبالب نگذاشت
لب بی توبه شود فارغ از استغفارم

می توانم نکنم در غم او ناله (سحاب)
خاصه با درد کم و حوصله بسیارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.