۲۰۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۵۷

پیغام تو را گر همه دل بود بریدم
یک بار نگفتم که ندامت نکشیدم

سنگ ستم هیچ کس این ذوق ندارد
بسیار زهر گوشه ی دیوار پریدم

در مجلس اغیار ندانم به که بودی
هر گه سخن مهر و وفا از تو شنیدم

از بس که به امید تو هر روز نشستم
تا شام در این راه به وصلت نرسیدم

امروز ز امیدم همه آنست که گوید
روزی که زوصل تو شود قطع امیدم

دیگر به چه امید شوم زنده به محشر؟
کم نیست (سحاب) آنچه بیک عمر کشیدم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.