۲۰۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۶۰

جز خانه ی دل منزل جانانه ندانم
کس را بجز او صاحب این خانه ندانم

امروز که گویند تو در خانه ی مائی
از بی خودی شوق ره خانه ندانم

از خال تو افتاده بدام ار چه بود باز
مرغ دل من مایل این دانه ندانم

عیبم مکنید ار رهم افتاد به مسجد
کامروز زمستی ره میخانه ندانم

عجبی عجب از تو به مرا هست و علاجش
جز اینکه کشم یک دو سه پیمانه ندانم

افسانه ی بی خواب همی خواهد و اکنون
از من که بجز درد دل افسانه ندانم

زینسان که (سحاب) اینهمه دل بسته به هر موی
جز این که بر آن زلف زند شانه ندانم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.