۱۹۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۶۱

چه غم گر در برش مهر خموشی بر دهن دارم
که با او در میان از هر نگاهی صد سخن دارم

مرا نه طاقتی در دست و نه خویی به بیدادی
نمیدانم علاجش چیست این دردی که من دارم

شود روزی که پرسد از تو خون خلق و من پوشم
نهانی زخمهایی را که در زیر کفن دارم

مرا رانند از بزم وصال اغیار و من غافل
که در بزم دل از وصلش هزاران انجمن دارم

نه حسنی کامل و نه بی غم عشقش شکیبائی
فغان از دست این مشکل پسندیها که من دارم

علاج درد هجر امشب به آه صبحدم خواهم
(سحاب) از سادگی تا صبح امید زیستن دارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۶۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.