هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و دل‌بستگی عمیق خود به معشوق سخن می‌گوید و از رنج‌ها و محرومیت‌های عاشقانه خود می‌نالد. او از آرزوی وصال معشوق و دردهای ناشی از این عشق سخن می‌گوید و حتی مرگ را به جان می‌خرد تا شاید مورد قبول معشوق قرار گیرد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعاره‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند رنج عشق و مرگ نیاز به بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۲۷۱

کاش اکنون که به کوی تو بود منزل من
بود بر پای من این بند که دارد دل من

از پی رنجش ساعد به شهیدان ستم
دعوی آن است که در حشر کند قاتل من

در برم دل تپد از شوق خدنگت همه عمر
مگر آن روز که در خاک طپد بسمل من

در جهان شاید اگر نیست غمی زانکه به دهر
هر غمی بود سرشتند به آب و گل من

هست محرومی من باعث نومیدی غیر
به که از وصل تو حاصل نشود مشکل من

جان از آن مانده به تن تا که شود برخی او
گر قبولش فتد این تحفه ی ناقابل من

ریخت خونم به یکی زخم و مرا کشت (سحاب)
لیکن از آرزوی زخم دگر قاتل من
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.