۱۶۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۷۸

مدعی را کرد یار خویشتن
تا کنم من فکر کار خویشتن

به که ندهم وعده ی وصلش به خویش
تا نباشم شرمسار خویشتن

همنشینی با سگ کویش کنم
تا فزایم اعتبار خویشتن

غیر چون دیدم به بزمت با رقیب
بستم از کوی تو بار خویشتن

گه نشانم آتش سوزان دل
زآب چشم اشک بار خویشتن

گه ز آه شعله بار خود کنم
چاره ی شبهای تار خویشتن

از برم دل رفت و بر چشمم نهاد
اشک خونین یادگار خویشتن

دور از آن رو کرده بس گلها (سحاب)
ز اشک خونین در کنار خویشتن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.